سر قبری گریه می کردی که توش مرده نبود.
پس:
بگرد دنبال قبری که توش مرده باشد.
سلام
یکی از دغدغه های اصلی همه ما حفظ و حراست از فرهنگ ایرانی و اسلامی در مقابل فرهنگ بیگانه است. حساسیت متولیان امر در این زمینه بویژه در حوزه فرهنگ و آموزش بیشتر نمایان است. از جمله میتوان به مباحثی که اخیرا در حوزه علوم انسانی مطرح شده است اشاره کرد. ازطرفی دیگر، عده ای به شکل افراطی و با دیدگاهی بدبینانه قصد برخورد با همه علوم به عنوان ارمغان غرب را دارند. از حدود 12 سال قبل سازمان بهزیستی با همکاری آموزش و پرورش طرحی با عنوان "مهارتهای زندگی" را به منظور ارتقاء سلا مت روان و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی برای دانش آموزان مقاطع مختلف اجرا نمود که بر اساس مهارتهایی مانند: خودآگاهی، همدلی، حل مسأله، کنترل هیجانات، تفکر انتقادی و .. تدوین شده بود که مورد استقبال مربیان مدارس هم قرارگرفته بود. اما از همان ابتدا مسؤلین آموزش و پرورش با این توجیه که این مهارتها غربی است، به مخالفت با آن پرداخته، و عده میدادند که کتابی بر پایه مهارتهای اسلامی را تدوین خواهند کرد. خوشبختانه چند روز قبل ثمره تلاش آقایان را مشاهده کردم، کتاب "آداب و مهارتهای زندگی اسلامی" و باعناوینی مانند: حسن ظن، مناعت طبع، حیا و .. که دانش آموزان ابتدایی با رنگ آمیزی! نقاشی هایی باید این مفاهیم را فرا بگیرند. واقعا چرا باید به همه چیز با دیدگاهی منفی بنگریم؟ "کنترل خشم" مهارتی است که هم یک آدم غیر مسلمان غربی و هم یک آدم مسلمان ایرانی با کمک آن میتواند خشم خود را کنترل کنند! فکر میکنید برخوردهایی از این دست میتواند مشکلاتی از ما حل کند؟
تا بعد ...
هر آدمی، اگر در واقعیت زندگی کند، انتظار آنرا ندارد که همواره شاد و سرحال باشند. بدیهی است که هر آدمی در طول زندگی، غم و دلتنگی و اندوه را کم و یا زیاد تجربه کرده و همواره نیز تجربه خواهد کرد. مشکلات زندگی و پیشامدهای ناخواسته تمامی ندارند. غم و اندوه عکسالعملی طبیعی هستند که بدنبال یک پیشآمد غمانگیز خود به خود شکل میگیرند، مانند زمانی که فردی یکی از نزدیکان خود را از دست میدهد، یا زمانی که دارایی و شغل خود را از دست میدهد و یا در جریان تغییراتی قرار میگیرد و سلامتیاش بهخطر میافتد. بدنبال چنین پیشآمدهایی میتوان در رفتار و احساسات فرد بعضی از علائم ( و یا نشانگاههای) اختلال افسردگی را دید. در صدر تمام این نشانگاهها «خلق غمگین» قرار دارد، ولی هنوز نمیتوان به بر این حالت اختلال افسردگی و یا افسردگی بالینی نام نهاد. معمولا این نوع عکسالعملها هر چقدر هم شدید باشند با از بین رفتن دلایل آنها رفتهرفته برطرف میشوند و رفتار و احساسات فرد دوباره به حالات عادی خود بر میگردند. پس هر نوع غم و اندوه و دلمردهگی مساوی اختلال افسردگی نیست. افسردگی بعنوان یک اختلال روانی شامل مجموعهای از نشانگاههایی است که وقتی تعدادی از آنها بههمراه هم و بیشاز چند هفته ادامه داشته باشند نشاندهنده اختلال افسردگی هستند و نیاز به کمک تخصصی دارند.
افرادی در معرض خطر ابتلا به اختلال افسردگی قرار دارند که از یک طرف با تنشهای (استرسهای) کشداری روبرو هستند (مثلا بخاطر اختلافات شدید و پایانناپذیر خانوادگی) و یا در معرض تنشهای شدید و آنی قرار میگیرند (مثل از دست دادن یکی از عزیزان) و از طرف دیگر برای روبرو شدن با آن فشارها نظام باورهای آنها یا کلا از واقعیت بدور است و یا واقعیت را بشکل یک بعدی، عمومی، غیر واضح و سراسر منفی و تغییرناپذیر تلقی میکنند.
شکل 1): رابطه افسردگی با پیشآمدها و فشارهای زندگی
فردی که دچار اختلال افسردگی میشود، بیشتر اوقات احساس غمگینی میکند و اغلب به گریه میافتد. در روابط و کارهای مختلف احساس گناه عذابش میدهد و معتقد است که در حق دیگران و یا در حق خودش کوتاهی کرده و یا میکند. فرد افسرده بیش از حد معمول تحریک پذیر میشود و احساس اضطراب و تنش درونی میکند. دچار مشکلاتی در رابطه با میزان و کیفیت خواب و خوراک و تمرکز هواس میشود. توان وانرژیاش کاهش مییابد و احساس خستگی مفرط میکند. از انجام کارهای روزمره اصلا لذت نمیبرد و بسختی میتواند تصمیمی را که میگیرد عملی کند. افکاری چون بیزاری از زندگی و ناامیدی نسبت به آینده دارد و آرزوی مرگ و گاه افکار خودکشی دارد (تقریبا 15% از افراد افسرده با اقدام به خودکشی جان خود را از دست میدهند). تغییرات شدید خلق و خوی که هفتهها ادامه مییابد و باعث پرخاشگری و تحریکپذیری و یا سر در لاک خود فرو بردن میشوند به همراه این احساس که گویا همه با رفتار و نگاهشان وی را میآزارند در برخی از افراد افسرده بشدت نمایان است.
علائم و یا نشانگاههای اختلال افسردگی به چند گروه تقسیم میشوند (شکل 2): جسمی، رفتاری، احساسی و افکاری. از جایی که علائم هر گروه وابستگی شدیدی به علائم گروههای دیگر دارند پایدار ماندن افسردگی وابسته به شکل ارتباطی است که هر کدام این علائم در طی زمان زیادی با یکدیگر برقرار کردهاند. به این معنا اولین اصل برای تشخیص اختلال افسردگی وجود تعداد مشخصی از این علائم در هر گروه و در طی زمانی بیشاز چند هفته است.
نکتهای که در بالای سر نشانگاههای افسردگی (شکل 2) بشدت توجه را جلب میکند، قوی بودن باورهایی است که مانند چتر سایه خود را بر تمام این سیستم انداختهاست. درحالی که فرد افسرده از حالات خود در رنج است و آرزوی تغییر این حالات را دارد ولی با توان زیادی نیز اعتقاد به این دارد که افسردگی «از کنترل وی خارج است» و «تغییرپذیر نیست». از اینرو معتقد است که تغییر این علائم در اختیار و توان وی نیست، ابتدا باید چیزهای دیگر تغییر کنند تا وی دیگر افسرده نباشند. هر چه این باورها در وی قوی تر میشوند به پابرجا ماندن افسردگی کمک میکنند.
آبراهام مزلو سلسله مراتب نیازهایی که انگیزه رفتارهای انسان هستند را ارائه کرده است. این سلسله مراتب غالباً به شکل هرم نمایش داده میشود که در پائینترین سطوح آن، نیازهای اساسی و ابتدایی و در سطوح بالای آن، نیازهای پیچیدهتر قرار دارند .
بلکه نوعی ویروس معده بوده که از یکی از همسفرانش به او سرایت کرده بوده استخودشکوفایی در قلّه این هرم قرار دارد. بنابر نظریه مزلو، هنگامی که سایر نیازها در سطوح پائینتر هرم برآورده شد، فرد میتواند توجهش را بر این نیاز که در رأس هرم قرار گرفته متمرکز سازد. خودشکوفایی چنین تعریف میشود:
«تمایل به ارضاء نفس، یا به عبارت دیگر تمایل به شکوفا شدن در زمینهای که استعداد بالقوهاش وجود دارد.»
ویژگیهای افراد خودشکوفا به قرار زیر است:
خویشتن پذیری
افراد خودشکوفا، خودشان و دیگران را همانگونه که هستند قبول دارند. آنها قادرند از زندگی لذت ببرند بدون آن که مرتکب خلافی شوند. آنها به دیگران بدون توجه به سابقه، وضعیت فعلی یا سایر عوامل فرهنگی و اجتماعی- اقتصادی، به طور یکسان نگاه میکنند.
واقعبینی
ایکی دیگر از ویژگیهای عمده افراد خودشکوفا، حس واقعبینی است. افراد خودشکوفا به جای ترسیدن و هراسان شدن از چیزهای ناشناخته یا متفاوت، قادرند نگاهی منطقی و عقلانی به آنها داشته باشند.
مسأله محوری
افراد خودشکوفا غالباً تحت تأثیر یک حس قوی از اصول اخلاقی و مسئولیت شخصی قرار دارند. آنها از حل مسائل و مشکلات دنیای واقعی لذت میبرند و غالباً درگیر کمک به دیگران برای بهبود زندگیشان هستند.
تجربیات اوج
یکی دیگر از ویژگیهای خودشکوفایی، داشتن متناوب تجربیات اوج است. امّا تجربیات اوج دقیقاً چه هستند؟ به گفته مزلو: «احساس افقهای نامحدود گشوده شده در برابر چشم، احساس قویتر بودن و به طور همزمان ناتوانتر بودن از قبل، احساس سرخوشی و شگفتی و بهتزدگی، احساس قرار نداشتن در زمان و مکان با اطمینان از این که یک چیز خیلی مهم و ارزشمند اتفاق افتاده است، به نحوی که فرد در زندگی روزمرهاش به خاطر این تجربیات تا حدّی تغییر هویت داده و نیرومندتر گردد.»
خودمختاری
افراد خودشکوفا از ایدههای دیگران درباره شادی و خشنودی پیروی نمیکنند. این دیدگاه به فرد اجازه میدهد که در لحظه زندگی کند و از زیبایی هر تجربهای لذت ببرد.
انزوا و خلوت
افراد خودشکوفا برای امور شخصی ارزش قائلند و از تنهایی لذت میبرند. با وجودی که همراهی با دیگران نیز برای آنان خوشایند است، امّا زمانی را برای کشفیات درونی و پرورش توانائیهای بالقوه فردی کنار گذاشتن، جنبه اساسی دارد.
شوخ طبعی فلسفی
افراد خودشکوفا عموماً دارای حس شوخ طبعی متفکرانهای هستند. آنها میتوانند در موقعیتهای مختلف از شوخطبعی لذت ببرند و به خودشان بخندند. امّا هرگز به بهای جریحهدار کردن احساسات دیگران شوخی نمیکنند.
خود انگیختگی
یکی دیگر از ویژگیهای افراد خودشکوفا، تمایل به غیرمتعارف بودن و خودانگیختگی است. با وجودی که این افراد قادر به پیروی از انتظارات اجتماعی پذیرفته شده هستند امّا در افکار و رفتارشان خود را محدود به این ضوابط و معیارها حس نمیکنند.
پویایی
با وجودی که افراد خودشکوفا دارای هدفهای مشخصی در زندگی هستند امّا همواره از پویایی لذت میبرند. برای آنها حرکت به سمت دستیابی به هدف به همان اهمیت و لذتبخشی دستیابی به هدف است.
ترجمه: کلینیک الکترونیکی روانیار
آمار ازدواجهای اینترنتی در حد نگران کنندهای است . جوانان از طریق سایتهای اینترنتی با یکدیگر آشنا شده و بعد از اینکه یکی از طرفین بدون اطلاع از این رابطه انصراف میدهد طرف دیگر به دلیل ضربه عاطفی، دست به خودکشی میزند.
یکی از مشکلات جدید کار در فضای اینترنتی علاقهمندی نوجوانان و جوانان از طریق اینترنت نسبت به یکدیگر است که متأسفانه پس از دوستیابی و نرسیدن به خواسته مورد نظر خود ، افسرده می شوند و در بعضی مواقع دست به خودکشی میزنند و مشکلات زیادی را برای خانوادهها به وجود میآورند. * خودکشی بر اثر اضطراب و استرس ایجاد میشود.
بیشتر جوانان از طریق اینترنت و چت با هم دوست میشوند و نسبت به هم ابراز علاقه میکنند و گهگاهی نیز دو همجنس با هم در حال گفتوگو و ابراز علاقه هستند که بعد از متوجه شدن این موضوع در بین طرفین گاهی به خاطر علاقه یکی از طرفین این قضیه برایش دردناک میشود...
خودکشی بر اثر اضطراب و استرس ایجاد میشود که امروزه به دلیل استفاده از اینترنت و آشنایی جوانان از طریق چت با یکدیگر روز به روز رو به افزایش است که متأسفانه به علت بیتوجهی والدین به نوجوانان و جوانان در هنگام استفاده از اینترنت، خودکشی اینترنتی رو به افزایش است.
یکی از مشکلاتی که امروزه در جامعه کنونی ما رو به افزایش است استفاده نادرست جوانان از کامپیوتر است که به دلیل چت بین دو جنس مخالف و گاهی هم دو همجنس مشکلات روحی و روانی رو به افزایش است زیرا گاهی در این چتها نسبت به هم علاقهمند میشوند و وقتی به خواست خود نمیرسند به دلیل مشکلات روحی و روانی دست به خودکشی میزنند.
خودکشی اینترنتی هیچ فرقی با خودکشیهایی که بر اثر اضطراب و ترس ایجاد میشود، ندارد؛ خودکشی اینترنتی بر اثر استفاده بیهوده از اینترنت صورت میگیرد که باعث آشنایی دو جوان با یکدیگر و علاقهمندی آنها نسبت به هم میشود و هنگامی که به نتیجه نمیرسند یکی از طرفین برای تخلیه فشارهای روانی خود دست به خودکشی میزند.
متأسفانه در برخی مواقع در سایتهای مختلف راهکارهای خودکشی به نوجوانان و جوانان آموزش داده میشود، این در حالی است که بیشتر خانوادهها از آن غافل هستند.
در برخی از سایت ها چگونگی ساخت قرص اکستازی یاد داده میشد حال اگر شخصی دچار فشارهای روحی و روانی باشد به این سایتها هم مراجعه کند ناخواسته تحت تاثیر قرار گرفته و برای تخلیه فشارهای روانی خود دست به خودکشی میزند.
علاوه بر این مشکلات نیز قضیه دوستیهای اینترنتی را نباید نادیده گرفت زیرا جوانان را دچار اضطراب، ترس و علاقهمندی کاذب میکند که اگر به نتیجه دلخواه نرسند، آنها را به سمت مرگ فرا میخواند.
یکی از مشکلات اساسی در جامعه کنونی ما وجود کامپیوتر در بیشتر منازل است البته بدون فرهنگ صحیح استفاده از آن- که متأسفانه بیشتر فرزندان را از خانواده دور میکند و نوجوانان و جوانان را از طریق اینترنت به دوستیابی و آموزشهای غلط هدایت میکند .
* استفاده نادرست از اینترنت موجب خودکشی نیز میشود.
م.ح، کسی است که بعد از ضربه عاطفی از چت دست به خودکشی زده است، او میگوید: به دلیل استفاده نادرست از اینترنت و چت با یک جنس مخالف نسبت به او علاقهمند شدم؛ چند ماهی نگذشته بود که متوجه شدم او نسبت به من علاقهای ندارد و این باعث فشار روحی و روانیام شد که تصمیم به خودکشی گرفتم اما با کمک خانوادهام بهبود یافتم ولی به این نتیجه رسیدم که در عین اینکه اینترنت کاراییهای زیادی دارد در عین حال میتواند منجر به خودکشی و بیهویت شود.
وی ادامه میدهد: در سایتهای زیادی مشاهده کردم که جوانانی با هم قرار میگذاشتند که در یک روز معین، در یک زمان و ساعت به نوعهای مختلف دست به خودکشی زنند تا بتوانند توجه زیادی را به خود جلب کنند، به نظرم خانوادهها نباید نظارت خود را به نوجوانان و جوانان کاهش دهند.
*عدم ارتباط خانوادهها با فرزندان باعث گرایش جوانان به اینترنت شده است.
یک آسیبشناس بیان میکند: امروزه چالش بزرگی که در بین نسل جوان ایجاد شده عدم برقراری ارتباط خانوادهها با فرزندان خود است به همین دلیل افراد به خصوص جوانان به اینترنت و کامپیوتر پناه میبرند.
اینترنت پدیده و تکنولوژی است که استفادههای مفیدی دارد در نتیجه نمیتوان به طور کلی اینترنت را خطرآفرین دانست و از آن تبلیغ غلط کرد بلکه چگونگی استفاده درست از آن مورد توجه است؛ در حقیقت اگر از هر پدیدهای خوب استفاده کنیم، نتیجه خوب خواهیم گرفت.
افراد با ورود به برخی از سایتها نه تنها چیزی به اندوختههایشان اضافه نمیشود بلکه گرفتاریهایی از جمله ناامیدی، یأس، استرس و اضطراب را به آنها منتقل میکند.
استفاده نادرست نسل جوان از اینترنت موجب میشود تا آنها در معرض خطرهایی که جبران ناپذیر است، قرار گیرند.
جوانان به دلیل اینکه فرهنگ مدرن را یاد گرفتند، از فرهنگ سنتی فاصله گرفتهاند و امروزه آنها بیشتر زندگی خود را با اینترنت و به دور از نظارت خانواده میگذرانند.
خانوادهها به دلیل گفتوگو کم با فرزندان خود مشکلاتی را برای خود و فرزندان ایجاد میکنند و زمانی متوجه میشوند که فرزندانشان از طریق اینترنت با یک سری اطلاعات نادرست آشنا میشوند؛ این افراد به مرور زمان بیمار شده و دست به خودکشی میزنند و خیلی از مشکلات دیگر را ایجاد میکنند.
بسیاری از آسیبهای اجتماعی ریشه در کانون خانواده دارد. از این رو خانوادهها باید ارتباط خود را با فرزندان زیاد کرده و آموزشهایی ببینند تا حرف فرزندان را بفهمند و بتوانند مشکلات فرزندان خود را حل کنند.
پدر و مادر باید رفت و آمد خانوادگی را زیاد کنند و به جای اینکه فرزندان را با اینترنت تنها بگذارند ، روشهای فرهنگی و سنتی خودشان را مجدداً احیا کنند تا پایههای مثبتی برای کاهش آسیب به وجود آید.
"منبع :فارس"
1) رویکرد صحیح نسبت به مسئله
برخی از افراد زمانی که با مشکل یا مسئله ای مواجه می شوند، شروع به سرزنش دیگران می کنند. معمولاً این افراد اعتقاد دارند که:
? انسان قوی در زندگی خود دچار مشکل نمی شود.
? روبه رو شدن با مشکلات نشان دهنده ضعف و ناتوانی است.
? اگر انسان درست عمل کند، هیچ گاه در زندگی خود با مشکل روبه رو نمی شود.
? اگر مشکلی وجود دارد، حتماً مقصری هم وجود دارد، باید مقصر را پیدا و تنبیه کرد.
? مشکلات یا بعضی از مشکل ها را نمی توان حل کرد.
? در زندگی باید سعی کرد که اصلاً مشکلی پیدا نشود.
نکته مهم آن است که همه باورهای بالا اشتباه هستند و باعث می شوند فرایند حل مسئله از همان ابتدا به بیراهه برود. در فرایند حل مسئله اولین قدم آن است که نگرش درستی به مسئله داشته باشیم، یعنی با خود بگوییم: روبه رو شدن با مسئله در زندگی یک امر طبیعی است و هر کسی در زندگی با مشکل روبه رو می شود، مهم این است که بدانم حالا که با این مشکل روبه رو شده ام، چه کار باید بکنم تا این مشکل حل شود.
2) تعریف دقیق مسئله
یکی دیگر از مراحل مهم حل مسئله که گاهی مورد غفلت قرار می گیرد، مرحله تعریف دقیق مسئله است. در واقع تا صورت مسئله به درستی روشن و آشکار نباشد، نمی توان آن را حل کرد. بیان کلی مشکلات به صورت مبهم و کلی برای حل مسئله کافی نیست، بلکه باید دقیقاً روشن کرد که مشکل چیست و چرا به وجود آمده است در بیشتر مواقع مشکلات روشن و قابل تشخیص نیست و فرد باید تلاش کند تا بتواند دقیقاً ابعاد مشکل یا مسئله را تعریف کند.
3) پیدا کردن راه حل های متعدد و فراوان
در این مرحله فرد باید تلاش کند تا برای مسئله، راه حل های متعددی به دست آورد. در این مورد لازم است فرد از تکنیکی به نام «بارش فکری» استفاده کند، به این معنا که هر راه حلی که به ذهنش می رسد را روی کاغذ بنویسد، حتی راه حل های غیرمفید و بی اهمیت. این تکنیک موجب سیال شدن ذهن می شود. برای پیدا کردن راه حل های زیاد و متنوع، فرد باید از منابع اطلاعاتی زیادی استفاده کند یعنی هر چه فرد اطلاعات زیاد و متنوعی در رابطه با مشکل خود به دست آورد، راه حل های بیشتری به ذهن او می آید. یکی از منابع اطلاعات می تواند افراد متخصص و با تجربه در زمینه همان مسئله باشد. مثلاً اگر مشکل فرد بهداشتی یا درمانی است، بهتر است اطلاعات دقیق را از پرسنل بهداشت و درمان مثل پزشکان یا پرستاران به دست آورد.
4) ارزیابی و انتخاب راه حل ها
بعد از این که فرد راه حل های زیادی به دست آورد، باید با استفاده از تفکر نقاد، آنها را ارزیابی کند. مهم آن است که هر کدام از راه حل ها ارزیابی، بررسی و سنجیده شود. بهتر است فرد از روش «اگر ... آنگاه ... خواهد شد» استفاده کند. این تکنیک باعث می شود قبل از آنکه فرد اقدامی کند، بتواند پیامدهای اقدامات خود را ارزیابی کند، سپس یکی از راه حل های مفید و کم هزینه تر را برای اجرا انتخاب کند.
5) اجرای راه حل ها
بعد از انتخاب بهترین راه حل، مراحل اجرای آن باید روشن شود. بهترین راه حل ها اگر اجرا نشوند، فایده ای نخواهند داشت. راه حل ها را برای حل مسئله به ترتیب اولویت باید اجرا کرد. نشانه بهترین راه حل، کم هزینه تر بودن، مفید تر بودن و نزدیک ترین راه برای حل مسئله است. اگر از یک راه حل امکان برطرف شدن مشکل میسر نشد، نباید ناامید شد بلکه باید راه حل های دیگر را امتحان کرد.
والدین باید برای تقویت مهارت حل مسئله در فرزندان اقداماتی انجام دهند، از جمله:
1) کمک کنند تا فرزندان به کسب توانایی مهارت حل مسئله در زندگی خود بیشتر احساس نیاز کنند.
2) برای تقویت مهارت حل مسئله در فرزندان باید به خصوصیات شخصیتی، احساسی و رفتاری آنان به طور ویژه توجه کنند.
3) در طرح حل مسئله به شرایط زمان و مکان نیز توجه داشته باشند که آیا شرایط برای بیان آن مسئله آماده است یا خیر
4) از طریق همدلی با فرزندان می توانند آنان را در حل مسئله کمک کنند.
5) برای حل مسئله ضروری است اطلاعات دقیق و لازم را از منابع مطمئن به دست آورند.
6) با ایجاد باور و نگرش مثبت در فرزندان می توان در حل مسئله گام های مؤثرتری برداشت.
7) اگر فرزندان برای حل مسئله از آنها کمک خواستند، بلافاصله راه حل ارائه نکنند، بلکه ابتدا از او بپرسند خودت چه راه حل هایی به ذهنت می رسد و بعد به صورت غیرمستقیم او را در حل مسئله یاری کنند.
8) از طرح مسئله از سوی فرزندان استقبال کنند.
9) از به کار بردن جملاتی مانند «مشکل خودت است» و «به من ربطی ندارد» خودداری کنند.
10) به فرزندان یاد دهند که همیشه اولین راه حل بهترین راه حل نیست و حتماً نیاز به بررسی بیشتر و دقیق تری دارد.
11) به فرزندان آموزش دهند که همیشه کوتاه ترین راه، بهترین راه نیست.
12) به فرزندان یاد دهند که در مواجهه با انبوهی از مشکلات به هم تنیده سعی کنند تا مشکلات را از نظر اهمیت و مهم بودن اولویت بندی کنند.
13) به فرزندان بیاموزند که اگر راه حلی را انتخاب کردند ولی به نتیجه نرسیدند، مأیوس نشوند و به دنبال راه حل های دیگری برای حل مشکل باشند، چراکه شکست یک راه حل، پایان تمام راه حل ها نیست.
14) اگر اجازه دهند فرزندان پاسخ سؤالاتشان را خود کشف کنند، در سنین بالاتر توانایی حل مسئله در آنها قوی تر خواهد بود.
15) تمسخر راه حل های اولیه در فرزندان، کسب توانایی حل مسئله را در آنها به تأخیر می اندازد.
همانطور که یک دستورالعمل به شما میگوید برای پختن یک غذا دقیقاً چه کار باید انجام دهید، اما به شما آزادی عمل بسیار میدهد که آن را انجام دهید. من نیز به روشی مشابه، می خواهم یک دستورالعمل سه مرحلهای را برای ایجاد شادی و احساس خوشبختی در قبل هر موقعیت و شرایطی معرفی کنم.
سه مرحله زیر مخلص کلام است:
- به قلب خود رجوع کنید و یک احساس خوب را رها کنید.
- استارت احساسات خوب را زده و آن را در سراسر جسم خود انتشار دهید.
- هم حالا و هم در آینده بر فواید مثبت این نوع احساس تمرکز کنید.
اجازه دهید کمی وارد جزئیات این سه مطلب شویم. اگر دوست دارید میتوانید حین خواندن هر مرحله آن را انجام دهید.
1- به قلب خود رجوع کنید و یک احساس خوب را رها کنید.
طبق تحقیق انجام یافته از سوی انستیتوی هارت مارک، وضعیتهای احساسی شما در نواخت قلب شما انعکاس مییابند، زمانی که اتصال عظیمتری در نواختهای قلب خود ایجاد میکنید، ( متمرکز کردن توجه خود به قلب فیزیکیتان و بیدار کردن احساسات مربوط به عشق، محبت و قدردانی) وضعیت احساسی شما نیز از آن پیروی خواهد کرد. آنچه را که دوست دارم شما حتماً انجام دهید این است: حداقل یک دست خود را بر روی سینه، بالای قلب فیزیکی خود قرار دهید. حالا سه نفس عمیق و آهسته به درون قلب خود بفرستید. به کسی که او را دوست دارید یا او شما را دوست دارد فکر کنید تا آزاد شدن اندورفینها را حس کنید.
2- استارت احساسات خوب را زده و آن را سراسر جسم خود انتشار دهید.زمانی که احساس خوب را رها کردید، مرحله بعدی این است که آن را در سراسر بدن خود پراکنده کنید. راههای زیادی برای انجام این کار وجود دارد اما تعدادی از روشهای مورد پسند خود را میگوییم. اگر دفعه اول همه آنها برای شما کارایی نداشتند، نگران نباشید، همانی را که فکر میکنید بهترین تاثیر را دارد، برای حال انتخاب کنید و ادامه دهید.
الف- احساسات خود را در قلب خود با رنگ دلخواهتان بکشید. هر چه رنگ روشن به کار برید، احساس بهتری خواهید داشت. این رنگ را همانند سطلی مجسم کنید که از سر تا نوک انگشتان شما ریخته و همه بدنتان را پوشانده است.
ب- تصور کنید احساسات خود در قلب شما، همانند یک مایع گرم یا عسل طلایی میباشد. به این تصور ادامه دهید تا دمای مناسب را در درون خود حس کنید. سپس مایع گرم و عسل مانند را همانطور که در هر سلول از بدن شما منتشر میشود، چشیده و امتحان کنید.
ث- این احساس خوب را در قلب خود همانند یک اثری لطیف و طنینانداز تجربه کنید. توجه کنید که میتوانید سرعت این طنین را افزایش داده یا بکاهید تا به احساسی شگرف برسید. حالا، این انرژی شگفتانگیز را هدایت کنید تا در تمام بدن خود آن را به جریان بیاندازید.
3- بر فواید مثبت این احساس تمرکز کنید؟
به منظور اینکه از این احساس خوب که در درون جسم شما به رقص درآمده بهره کامل ببرید، میتوانید تصمیم بگیرید که نه تنها اکنون برای احساس شادی کردن مناسب است، بلکه در آینده نیز همینطور خواهد بود. حالا چند راه برای انجام این کار وجود دارد:
وقتی که در خوشی شفا دهنده و موثر جریان اندورفینهای خود نفس میکشید به این حقیقت فکر کنید که سیستم عصبی شما به طور فعال خود را مرمت میکند و اضطرابها و فشارهای زندگی روزانه خود را بهبود میبخشد.
به این آگاهی متکی باشید که هر زمان به خود اجازه «پختن» این احساسات خوب را در درون جسم خود بدهید، بدانید در حال ساختن و تقویت کردن مسیرهای عصبی مغز خود هستید و این امر، احساس شادی را در آینده برایتان آسانتر و طبیعیتر میسازد. تصور کنید.
زمانی که برای تازه کردن و تغذیه ذهن به این احساسات مراجعه میکنید، چقدر برخورد با چالشهای زندگیتان سادهتر خواهد شد.
تبیان
زندگیکردن مهارتهایی را میطلبد که اندوختن آنها هیچگاه پایانی ندارد و آموختن آنها تنها با زندگی در دنیای واقعی ممکن است.
استرس پدیدهای خاص زمان ما نیست. استرس که معناهای مختلفی دارد (تنش, فشار, اضطراب, نگرانی و فشار روحی) در واقع به عکسالعملهایی گفته میشود که موجودات زنده هنگام روبرو شدن با تغییراتی که تعادل درونی آنها را برهم میزنند همیشه از خود نشان میدادند. این عکسالعملها بسیار متفاوت هستند و بروز بیرونی آنها میتواند به شکل ترسیدن و به وحشت افتادن و یا به شکل رفتارهای عصبانیت و خشم ظاهر شود. هنگام استرس قلب تندتند میزند، آدم به نفس تنگه میافتد، عضلات بدن سخت میشوند، انسان احساس گرگرفتگی میکند یا بدنش یخ میکند، رنگ و روی انسان بشدت سرخ میشود و یا بسیار رنگپریده به نظر میرسد، احساس گریه میکند یا بغض گلویش را میگیرد و به گریه میافتد، دستپاچه میشود، احساس جاری شدن ادرار میکند یا مدام باید به توالت برود، دهانش خشک میشود، ممکن است در ناحیه شکم احساس درد بکند، حرکات بدنیاش حالت خشک پیدا میکنند و غیره.
همه این تغییرات به خاطر فعال شدن سیستمی در بدن اتفاق میافتد که به آن سیستم استرس میگویند و این سیستم بدنبال ترشح هورمون آدرنالین و نورآدرنالین در خون فعال میشود.
اگرچه استرس بعنوان یک سیستم واکنش نسبت به چیزهایی که ارگانیسم را تهدید میکنند، اولین بار در دهه شصت قرن گذشته میلادی توسط فیزیولوپیست کانادایی بنام هانس سلیه مطرح شد ولی حتی انسانها (و کلا جانداران) همیشه این واکنش را نشان میدادند و اساسا هیچ موجود زندهای بدون استرس قادر به ادامه زندگی نبوده و نیست.
سیستم استرس در موجودات زنده وظایف ویژهای را بعهده دارد که از مهمترین آنها بالابردن سطح هوشیاری و توجه نسبت به تغییرات است. بدون استرس اساسا هیچ موجودی توان یادگیری ندارد و نمیتواند نسبت به تغییرات پیرامون خود واکنش نشان دهد. مثلا بدون سیستم استرس موجود زنده نمیتواند در مواجه با خطر مکانیسم حمله و یا فرار را بکار بگیرد.
نه تنها هنگام برهم خوردن تعادل دنیای بیرون بلکه هنگام بهم خوردن تعادل دنیای درون نیز موجود زنده زنجیرهای از واکنشهای مختلفی را که آنها را استرس مینامیم نشان میدهد. مثلا زمانی که میکروبی وارد بدن میشود و بدن برای مقابله با آن در کارکرد طبیعی خود تغییراتی را میدهد تا بتواند با آن میکروب مقابله کند (و بعنوان نشانه بیرونی مثلا تب میکند) دچار استرس میشود.
استرسهای کوچک جسمی را هم باید در این راستا دید. چرا وقتی میخواهید استراحت کنید چشم خود را میبندید و چرا با چشم باز نمیشود استراحت کرد؟
برای مثال همانطور که نشستهاید حواس خود را متوجه بدن خود کنید و حسهایی را که در تمام اندامتان در جریان است «لمس» کنید.
بعد برای دودقیقه چشمان خود را ببندید و اینبار با چشمهای بسته حواس خود را متوجه تمام اندام خود کنید. وقتی دوباره چشمهای خود را باز کردید تغییراتی را در نوع حس خود نسبت به اندام خود حس خواهید کرد. یعنی با بستن چشمها از رسیدن سائقهای نور به مغز جلوگیری کردهاید. حالا که دوباره این سائقها از طریق چشمها به مغز میرسند تعادل قبلی بهم میخورد و چنین احساسی نیز بوجود میآید.
اما این نوع استرس خفیف بقدری عادی است که ما بشدت به آن عادت کردهایم. ولی معنای آن برای فعال کردن سیستم استرس همان است که برای استرسهای بزرگ.
اگر استرس را فقط در مورد انسان مد نظر قرار دهیم میتوان دید که پیشآمدهای مختلفی با درجه استرس متفاوت از یکدیگر همواره تعادل درونی انسان را برهم میزنند. مثلا طبق برآوردهای تحقیقات مختلف در تمام دنیا مرگ همسر و یا از دست دادن فردی دلبند از درجه استرس بسیار بالایی برخوردار است (و به درجات خفیفتر وقایعی مانند طلاق، دوری از همسر، آسیب یا بیماری خاص، از دست دادن محل کار، بارداری، مشکلات مالی، تغییر محل زندگی، تغییر عادات غذا و خواب، جشن عید، عروسی، و غیره). معمولا انسان قارد است با این سطح از استرسهای این چنینی نیز در عرض زمان محدودی به نوعی کنار بیاید و دوباره حالتی از تعادل را در درون خود برقرار کند. برای اینکار نیز هر انسانی از یک سری امکانات روانی، جسمی و فرهنگی برخوردار است که با کمک آنها میتواند رفتهرفته استرسهای ناشی از این اتفاقات را تغییر دهد.
در این موارد اگر فشارهای ناشی از این وقایع در عرض زمان محدودی بر طرف نشوند و فرد نتواند به یک نوع تعادل جدید دست پیدا کند استفاده از کمک تخصصی اجتناب ناپذیر است.
پیشآمدهایی نیز وجود دارند که باید حساب آنها از بشدت از پیشآمدهای دیگر جدا کرد و بندرت انسان میتواند بار آنرا تحمل و یا اثرات آنرا بدون به خطرافتادن جدی سلامتی خود تغییر دهد، مانند شاهد مرگ یکی از عزیزان بودن، مواجه شدن با خطر جانی، زندانی و شکنجه شدن، مورد تجاوز قراگرفتن و غیره. در این مواقع استرسهای شدیدی که در اثر این پیشآمدها بوجود میآیند اثرات زیادی برجای میگذارند و سلامتی انسان را بنحو غیرقابل جبرانی به خطر میاندازند (که میتوانند به تراوماهای روانی منجر شوند). این موضوع را میتوان در این مثال بیشتر توضیح داد: هر کسی که از بلندی یک متری پایین بپرد حداقل قدری پاهایش درد میگیرند. اگر از بلندی دو متری پایین بپرد درد بیشتری را تجربه میکند و زمانی را لازم دارد تا دوباره به حالت بدون درد برگردد. ولی اگر از چهارمتری و دهمتری پایین بپرد فقط درد نحواهد داشت بلکه پپاهایش صدمه دیده و میشکنند.
استرس روانی حاصل واکنش درونی فرد است در روبرو شدن با پیشآمدههااسترس آن پیشآمدی نیست که در بیرون اتفاق میافتد. برای اینکه یک پیشآمد تبدیل به استرس روانی بشود فاکتورهای دیگری را هم لازم دارد. میزان وجود این فاکتورها همچنین تعیین میکنند که حد و اندازه آن استرس چقدر باشد.
یکی از مهمترین فاکتورها نوع تلقی فرد از قابل کنترل بودن و یا غیر قابل کنترل بودن آن پیشآمد است.
فرد اول: هفته دیگر امتحان دارم. تا به امروز هیچ کاری برای آن نکردم و در این مدت باقیمانده هم کاری نمیتوانم بکنم.
فرد دوم: هفته دیگر امتحان دارم. تا به امروز هیچ کاری برای آن نکردم. باید از این هفته به بهترین نحو استفاده کنم.
دومین فاکتور تعیینکننده برخوردار بودن از مهارتهای کارآمد و اعتماد فرد به آن مهارتها برای روبرو شدن با پیشآمدها است.
فرد اول: ممکن نیست در امتحان موفق بشوم و زندگی آیندهام دیگر خراب شدهاست.
فرد دوم: وقتم بسیار کم است. باید زمانی را که دارم تقسیم کنم، مطالب اساسی را از مطالب متفرقه سوا کنم، آنها را بخش بخش کنم و در هر نوبت بخشی از مطالبی را که برای امتحان لازم دارم بخوانم و در انتها نیز آنچه را که یاد گرفتهام یکبار مرور کنم.
هر کدام از این دو فاکتور تعیین میکنند که فرد با آن پیشآمد چگونه روبرو شود و اساسا چه حدی از استرس را تجربه کند. مشخص است که شدت استرس برای فرد دوم بسیار کمتر خواهد بود، زیرا این پیشآمد برای این فرد غیر قابل کنترل نیست. طبیعی است که نتیجهای که فرد از این راه کسب میکند بر نوع عکسالعمل وی در مواقع مشابه بعدی تاثیر جدی خواهند گذارد.
در اینجا اساسا موضوع مثبت دیدن چیزها مطرح نیست. هیچ فردی که در روبرو شدن با پیشامدها مانند فرد اول در مثال بالا عکسالعمل نشان میدهد را نمیتوان با گفتن این پند عامیانه تغییر داد که «چیزها را مثبت ببین همه چیز بهتر میشود». اگر چیزی بعنوان مثبت دیدن و منفی دیدن معنا داشتهباشد هم نمیتوان آنرا با پند و اندرز بوجود آورد. موضوع اساسی در این راه نوع تجربههای تاکنونی فرد در زندگی اوست. یعنی تاکنون به چه شکلی این پیشآمدها و خود را تجربه کردهاست. اگر فرد منفیبین تغییر میکند به این دلیل است که امکان تجربههای دیگری را پیدا کردهاست و اگر فرد مثبتبین به فردی منفیباف تبدیل میشود نیز به حکم تجربههایی متفاوتی است که شروع به انجام آنها کردهاست. میتوان راه و شرایط تجربه کردن چیزها را به نوعی تغییر داد (که همراه با آنکار فرد در این راه رفتهرفته تغییر میکند) ولی هرگز نمیتوان با خیال مثبتبین شدن انتظار تغییری را داشت.
تمرینهای آرامشیابی
در دنیای مدرن سرعت تغییر چیزها شدید شدهاست و انسان در عرض زمان کوتاهی در معرض تغییرات مختلف قرار دارد: تنوع شدید دیدنیها، شنیدنیها و ... در این حال زمان کمتری برای بودن با خود و تجربه هوشیار لحظههای زندگی باقی میماند. در این حال هر کسی نیاز به رابطه بیشتر با خود دارد. البته این نیاز نیز چیز تازهای نیست و در بسیاری از فرهنگها از زمانهای بسیار دور راههایی برای این نوع «با خودخلوتکردنها» بوجود آمدهاند (مثل مدیتاتسیون و یا ذن در بودیسم که نشاندهنده وجود این نیاز در گذشته هستند) . آرامشیابی نقطه مقابل فشار است و این دو، دو کفه یک ترازو را میسازند. همانطوری که هیچ آدم زندهای نمیتواند دائم در معرض فشار باشد و از آن صدمه نبیند، هیچ کس نیز نمیتواند دائم در آرامش بسر ببرد و سالم باشد. موضوع اساسی در این میان تعادلی است که باید هر زمان بین این دو کفه ترازو برقرار شود تا اگر فشار زیاد شد قابل کنترل باشد و در عین حال آرامش نیز آنقدر زیاد نشود که انسان به خلسه فرو برود.
دو شیوه آرامشیابی (تمرینات آتوگین و تمدد عضلات) که در این سایت معرفی شدهاند را میتوان نوع سازماندادهشده و تکاملدادهشده روشهایی دانست که تاکنون نیز در فرهنگهای مختلف (بخصوص فرهنگهای شرق) وجود داشتهاند. این شیوهها که ابتدا برای کارهای درمانی در غرب درست شدهاند رفتهرفته در زمینههای غیر درمانی نیز رشد وسیعی یافتهاند و با تغییراتی که در آنها بوجود آمده میتوان از آنها برای آرامشیابی و بعضا پیشگیری اختلالات روانی و جسمی استفاده کرد.
طبیعی است تمرینهایی که در اینجا معرفی شدهاند از نوعی که در کارهای بالینی در رواندرمانی بکار میروند متفاوت هستند. مهمترین تفاوت آنها در این است که این تکنیکها در رواندرمانی در چهارچوب یک برنامه درمانی (ترکیبی از شیوهها و تکنیکهای دیگر برای مشکلات خاص فرد مراجعهکننده) اجرا میشوند و مثلا از آنها برای آمادهسازی فرد برای ازبین بردن ترس، اضطراب، افسردگی و اختلالهای روانتنی استفاده میشود. نقش اصلی این شیوهها در رواندرمانی این است که در مدتی کوتاه سطح هیجانها و احساسات مزاحم را کم کرد تا مراجعهکننده توسط کنترلی که بر هیجانهای خود پیدا میکند آماده بکارگیری اقدامات درمانی دیگر برای فارق شدن بر مشکلاتش بشود؛ طبیعی است که برای اینکار باید به متخصص رواندرمانی مراجعه کرد و تمام تمرینهایی که در بازار ارائه میشوند جنبه عمومی دارند.
این تمرینها در کل امکانات مختلفی را برای در کنترل قراردادن حالات روانی و جسمی فراهم میآورند و فرد با آموختن آنها میتواند در مواقع لازم کنترلهای سالم خود را بر حالات خود اعمال کند. علاوه بر اینها توسط این تمرینات قدرت تمرکز نیز افزایش مییابد و فرد با کسب توان تشخیص چیزهای مهم از چیزهای کمتر مهم قادر میشود تا نیروی خود را بر چیزهای مهم متمرکز کند و بارآوری خود را در آن کارها بیشتر کند.
مقدمه: روشن فکران پیشاهنگ روان شناسی در واقع فیلسوفان باستان هستند، اما سنت و شکل روان شناسی نوین اندکی بیش از صد سال سابقه دارد. صدمین سالگرد روان شناسی نوین در سال 1979 جشن گرفته شد. هرمن ابینگهاوس (herman ebinghaus) روان شناس قرن 19 می گوید: «روان شناسی پیشینه ای دراز اما تاریخچه ای کوتاه دارد.» آنچه که فلسفه قدیم را از روان شناسی جدید متمایز می سازد و پیدایش یک نظام مستقل را نشان می دهد،رویکردها و فنون مورد استفاده است.»[1] و اما «اصطلاح روان شناسی اسلامی تحت عنوان علم النفس الاسلامی برای اولین بار در مقدمه کتاب «الدراسات النفسیه عند المسلمین و الغزالی بوجه خاصه» که تقریر دکتر احمد فؤاد الاهوانی است و استاد عبدالکریم العثمان تحریر کرده است در سال 1962 آمده است.»[2]
[5]
[6] و موضوع «شهوت، فطرت، تضادهای موجود بین آنها، عوامل تقویت کننده و تضعیف کننده هر کدام، مکانیسم بروز اختلال های روانی واکنشی و غیر واکنشی، معیارهای بیماری و سلامت روانی، ارایه سبک و روش زندگی»[7] از اصول موضوعه روان شناسی اسلامی می باشد.
[8]
[9]«در ابتدای قرن 20 دوباره به فعالیت دانشگاهی پرداخت و پیرامون موضوعات روان شناسی اسلامی بحث هایی صورت گرفت که رساله دکترای دکتر محمد عثمان النجاتی تحت عنوان «الادراک الحسی عند ابن سینا» در سال 1942 میلادی به رشته تحریر درآمد و اولین کتاب با عنوان روان شناسی اسلامی تحت عنوان «الدراسات النفسیه عندالمسلمین والغزالی» منتشر گردید. سپس دامنه بحث گسترده شد و مجلاتی در این زمینه منتشر شد که مجله «المسلم» در نوامبر 1974 به چاپ رسید.»[10] سپس در گوشه و کنار ملت های مسلمان همایش ها و کنگره هایی برگزار گردید. در کشور جمهوری اسلامی ایران نیز قبل از انقلاب ممکن است به صورت متفرقه از سوی کسانی نظیر شهید مطهری (ره) کارهایی صورت می گرفته، ولی گرایش به روان شناسی اسلامی با ابتکار بزرگانی چون علامه مصباح یزدی (دام ظله) و استاد غروی (مد ظله) قبل از انقلاب در مؤسسه در راه حق آغاز و هم اکنون در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و پژوهشکده حوزه و دانشگاه ادامه دارد و حاصل آن کتابهایی نظیر روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی و مکتب های روان شناسی و نقد آن و چندین رساله و پایان نامه نیز با این گرایش به رشته تحریر درآمده است که هر سال رشد و تعالی این گرایش فزونی دارد. جایگاه روان شناسی در قرآن و سنت
با توجه به تعاریف فوق روان شناسی اسلامی به دلیل این که نظامدار بوده و ساختار آن متکی بر یک نظام منطقی است، یک علم است. و «بنابر اصول خود به تعریف مفهوم و فرضیه مرتبط با هم در مورد عامل حیات، شهوت، فطرت، تضادهای موجود بین آنها، عوامل تقویت کننده و تضعیف کننده هر کدام، مکانیسم بروز اختلال های روانی واکنشی و غیر واکنشی، معیارهای بیماری و سلامت روانی، ارایه سبک و روش زندگی در مقیاس وسیع پرداخته و به طور کلی، در هر یک از شاخه های مربوط به روان شناسی فردی و اجتماعی و هر جنبه ای که به انسان مربوط می گردد، دیدگاه اختصاصی خویش را دارد. از سوی دیگر مهم ترین خصوصیت و فایده ای که نظریه برای استفاده کننده آن در بردارد عبارتند از منظم کردن یافته ها، ایجاد فرضیه، توان پیش بینی و توان تبیین؛ مکتب روان شناسی اسلامی تمام فعل و انفعال های فردی و اجتماعی انسان را در وجود دو جریان ذاتی و غیر اکتسابی به نام فطرت و شهوت خلاصه می نماید و به تضاد بین این دو جریان معتقد است و عوامل تقویت کننده و ضعف هر کدام را بیان می کند. |
روانشناسی اسلامی علل را واقع بینانه توجیه می نماید و برای پیش گیری و کنترل این کشمکش ها، قوانین و اصول کاملاً مشخص و ضمانت های اجرایی قوی دارد.»[15]
اصول روان شناسی اسلامی علمی است
در مقایسه با روان شناسی نوین که «در سال 1908 یک روان شناس انگلیسی به نام ویلیام مکدوگال (William mcdugall) روان شناسی را به عنوان علم رفتار تعریف کرد.»[16] رفتاری که قابل مشاهده علمی و تجربی باشد و «یکی از اشکال هایی که به روان شناسی اسلامی گرفته می شود این است که چون وجود روان، فطرت، شهوت و فعل و انفعال های روانی میان آنها قابل لمس نیستند، جنبه علمی ندارند و تنها جنبه هایی که امکان آزمایش داشته باشند و قابل مشاهده و لمس علمی باشند، علمی هستند. این اشکال به وسیله مکتب های مادی طرح ریزی شد و توسط بعضی از افراد مسلمان کم اطلاع ممکن است تکرار شود، باید به صورت جدی و دقیق مورد ارزیابی قرار گیرد. در این جا به طور اجمال به این اشکال جواب داده می شود؛ مشخصه های عامل حیات در انسان حسی ـ عقلانی هستند.
ما حضور عالم حیات را در تمام ارتباط های خود حس می کنیم، مثلاً وقتی با هم دست می دهیم، مولکول های هر یک را همراه عامل حیات حس می کنیم، در حقیقت اگر بدن ما تنها از مولکول ساخته شده بود امکان حس عمق و سایر انواع حواس اصولاً وجود نداشت و لذا می توانیم بگوییم که ما عامل حیات را در خود و دیگران لمس می کنیم، منتها این لمس به صورتی نیست که ما عامل حیات را جدا کنیم و به مدعیان نظریه مکانیستی حیات را نشان دهیم و در این قسمت بعد عقلانی ما باید وارد عمل شود. نکته بسیار اساسی این است که تمام آموزش های الهی را فقط فطرت های سالم می پذیرند. (پاسخ دیگر) البته باید توجه داشت که غیر قابل لمس بودن بعضی جنبه های مربوط به روان شناسی، منحصر به نظرات روان شناسی اسلامی نیست، بلکه در مورد اغلب و شاید تمامی مکاتب روان شناسی چنین روندی وجود دارد.»[17]
حرف آخر
همانطور که روان شناسی نوین علم به معنای اخص (تجربه و آزمایش) است، روان شناسی اسلامی هم علم به معنای اعم (هم با تجربه و آزمایش و هم امور غیر تجربی) است و اصول موضوعه آن نیز مانند سایر مکاتب علمی و وابسته به روش های علمی است. بنابراین با تلاش و کوشش روان شناسان مسلمان می توان فراتر از روان شناسی نوین به علم روان شناسی پرداخت.
پانویس ها:
[1] . سیدنی، الن، شولتز و دوان. پی . شولتز؛ ترجمه علی اکبر سیف و دیگران، تاریخ روان شناسی نوین، ج 1، ص 19و 20.
[2]. ترجمه و تلخیص از نویسنده: دکتر صالح بن ابراهیم الصنیع، دراسات فی التاصیل الاسلامی لعلم النفس، ص 10 و 11.
[3] . همان، ص 11.
[4] . مجله معرفت، ش 50، ص 10، استاد حجت الاسلام غروی، مدیر گروه روان شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
[5] . همان، با تغییر و تلخیص.
[6] . ترجمه و تلخیص از نویسنده: دکتر صالح بن ابراهیم الصنیع، دراسات فی التاصیل الاسلامی لعلم النفس، ص 14.
[7] . دکتر سید ابوالقاسم حسینی (استاد روان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد)، روان شناسی اسلامی برای دانشجویان، 1377 هـ.ش ، ص 106.
[8] . معرفت، ش50.
[9]. مقدمه استاد محمد تقی جعفری (ره) بر کتاب دکتر سید ابوالقاسم حسینی، روان شناسی اسلامی برای دانشجویان، 1377 هـ ش، ص 3.
[10] . ترجمه و تلخیص از نویسنده: دکتر صالح بن ابراهیم الصنیع، دراسات فی التاصیل الاسلامی لعلم النفس، ص 8.
[11] . دکتر حیدر علی هومن، شناخت روش علمی در علوم رفتاری، (پایه های پژوهش) چاپ 3، 1376، ص 5.
[12] . همان، ص 23.
[13] . همان، ص 35.
[14]. دکتر سید ابوالقاسم حسینی، روان شناسی اسلامی برای دانشجویان، 1377 هـ ش، ص 3.
[15] . برای توضیح بیشتر ر. ک: همان، ص 106.
[16] . مولر، ترجمه علی محمد کاردان، تاریخ روان شناسی، ص 22.
[17] . دکتر سید ابوالقاسم حسینی، روان شناسی اسلامی برای دانشجویان، 1377 هـ ش، ص 121.
منبعhttp://www.andisheqom.com/Files/olumeslamic.php?idVeiw=1902&level=4&subid=1902&page=2
درمغز عاشقان چه میگذرد؟ شواهد زیادی هم برای اثبات این نکته وجود دارد- مثلاً پژوهشگری به نام آرون تعداد زیادی از افرادی را که دچار عشق حاد و آتشین بودند زیر دستگاهی که از کارکرد مغز عکس میگیرد گذاشت و از آنها خواست به معشوق خود فکر کنند یا عکس آنها را نشانشان داد. کارکرد مغزی این افراد نشان داد که هنگام فکر کردن به معشوق، فقط آن قسمتهایی فعال میشود که مربوط به «پاداش فوری» است- همان قسمتهایی که اگر گرسنه باشیم و غذا بخوریم فعال میشود؛ یا در افراد معتاد به کوکائین، همان قسمتی که بعد از مصرف مادهی مخدر به فعالیت میافتد. این قسمتهای مغز، تشکر فوری را اعلام میکنند، و یک چیز فوری طبعاً دوام زیادی هم ندارد. در حالی که مغز، قسمتهای دیگری هم دارد که مربوط به پاداشهای طولانیمدت است. عکس کارکرد مغز این افراد نشان داد که فکرکردن به عشقشان قسمتهایی از مغز آنها را فعال میکند که مربوط به «پاداشهای بلندمدت» است- همان قسمتهایی که وقتی شما به شغل مورد علاقهتان فکر میکنید یا موسیقی مورد علاقهتان را گوش میکنید، یا در لحظات آرامش مذهبی، در ذهنتان فعال می شود. بعضی اقوام اصلاً نمیدانند عشق چیست؟ یعنی آن رمانتیسیسم که در ادبیات غربی و در ادبیات ایرانی خودمان هم می بینیم در آن فرهنگها معنایی ندارد. پس عشق رمانتیک چیزی نیست که بگوییم لازمهی هر زندگی است؛ بلکه همان موتور محرک اولیه است. 19 قومیت از این موتور استفاده نمیکنند و ماشینشان بدون این استارت هم روشن میشوند. عشق نوعی بیماری است؟ در این بیماری، افکار خاصی به ذهن هجوم میآورد که فرد گریزی از آنها ندارد؛ این افکار او را مجبور به ایجاد رفتارهای خاصی میکند که اگر انجام ندهد دچار تنش و اضطراب زیادی میشود. مثلا کسی عادت دارد هر شب 10 بار دستهایش را بشوید و اگر 8 بار این کار را انجام بدهد درونش منقلب میشود و نمیتواند آسوده بخوابد. پس عشق یک حالت وسواس اجباری ایجاد میکند که در آن فرد عاشق دچار افکار و عادتهای خاصی میشود که نمیتواند از دست آنها خلاص شود- مثل تماس گرفتن پی در پی با معشوق و فکر کردن مداوم به او که عملکرد عادی ذهنش را مختل میکند. هوش عاطفیات را بالا ببر اما تجربه نشان داد که این اتفاق هم نمیافتد. آقای اشتنبرگ که مثلث عشق را ارائه کرده بود به این نتیجه رسید که خیلی از طلاقها، بر خلاف انتظار، در مواردی اتفاق میافتد که انتخاب اولیه اشتباه نبوده است. یعنی افراد در ابتدای ازدواج، شباهتهایی به هم داشتهاند اما پس از ازدواج تغییر کردهاند. پس خیلی وقتها مشکل اینجاست که آدمها تغییر میکنند؛ اما با هم تغییر نمیکنند: در دو مسیر یا با سرعتهای متفاوتی تغییر میکنند. پس حالا این سوال به وجود میآید که «اگر شباهت اولیه هم ضامن صمیمیت نیست پس چه چیز میتواند صمیمیت و رفاقت درازمدت بین زوجها را تضمین کند؟» ظرفیت های خودمان را بشناسیم و در مجموع یک حس مثبت کلی نسبت به خودمان داشته باشیم. از طرف دیگر بتوانیم عواطف فرد مقابلمان را درک کنیم و نسبت به آن واکنش اجتماعی یا بین فردی مناسب داشته باشیم. اگر دو طرف دارای هوش عاطفی بالایی باشند میتوانند بفهمند که چطور همراه و همگام با تغییر احساسات و عواطف یکدیگر تغییر کنند تا زندگیشان به رشد و صمیمیت بیشتری منجر شود. استرنبرگ معتقد است که یک عشق کامل سه جنبه دارد. اولین جنبه، وفاداری به معشوق است، دومی، احساس صمیمیت نسبت به او و سومی، داشتن میل جنسی به معشوق است. به نظر استرنبرگ، هر کدام از اینها که وجود نداشته باشد، یک جای کار دارد میلنگد. پرسشنامه زیر خیلی به جزییات عشق کاری ندارد و میخواهد به طور کلی بگوید که آیا شما عاشق هستید یا نه؟ این تست در دانشگاه نورس ایسترن بوستون تهیه شده است و خوب، معلوم است که بیشتر برای دانشجوها کاربرد دارد. چگونه از این تست استفاده کنیم؟ راهنمای نمرهگذاری:آیا عشق نوعی بیماری است؟ راستی ، درمغز عاشقان چه میگذرد؟!
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز به نقل از زندگی مثبت ، شور عشق (یا همان عشق رمانتیک) احساسی موقت، زودگذر و غیرقابل اعتماد است. شور عشق، یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر، ما را مشغول میکند و خواب و خوراکمان را میگیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست؛
شور عشق، استارت یا سوخت
شور عشق، یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر، ما را مشغول میکند و خواب و خوراکمان را میگیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست؛ یعنی این قبیل عواطف مثل استارت ماشین عمل میکنند. خداوند آنها را در وجود انسان قرار داده که آدم را به حرکت درآورد. ولی ما نمیتوانیم فقط با استارتزدن و باک ِ بدون بنزین حرکت کنیم.
دو پژوهشگر دیگر به اسمهای بارتل و ذکی آمدند همین کار را روی کسانی کردند که عشقشان تداوم پیدا کرده بود و به اصطلاح عشق رفیقانه داشتند- همان نوع عشقی که شور و هیجانش از بین رفته اما صمیمیتش مانده و با مرور زمان، بیشتر هم شده است .
نتیجهی این پژوهشها نشان میدهد چون پاداش فوری همیشه تاییدکنندهی چیزهایی است که قابل اتکا نیستند، عشق رمانتیک هم که دستمایهی شعر و غزل و رمان و فیلمهای زیادی شده است و چیز قشنگی هم هست قابل اتکا نیست. در عوض، عشق رفیقانه قابل اعتماد، اصیل و ماندگار است.
عشق رمانتیک نه تنها کوتاهمدت و غیرقابل اتکاست که حتی اصیل هم نیست. یعنی این طور نیست که جزو سرشت و ذات انسان باشد و ابتلا به آن، از ضروریات زندگی محسوب شود. به نظر شما آیا در بین همهی اقوام و ملتها شور عشق وجود دارد؟ یعنی مردم ِ همهی جوامع و فرهنگها عشق رمانتیک را به این مفهومی که ما میشناسیم میشناسند؟
دو پژوهشگر به نامهای یانکویچ و فیشر، 166 فرهنگ و قومیت مختلف را از نظر آداب و رسوم و شعر و ادبیات و هنرشان بررسی کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که در 147 فرهنگ، عشق رمانتیک وجود دارد؛ اما در 19 قومیت،هیچ شواهدی از این عشق در میان نیست؛ یعنی در فرهنگ، ادبیات ، شعر و هنرشان هیچ اشارهای به این شور عاشقانه نشده است؛ اما تشکیل خانواده میدهند، به خانوادهشان علاقه دارند و برای آنها فداکاری هم میکنند.
در پژوهش دیگری از حدود شش هزار دختر و پسر قبل از ازدواج پرسیدهاند که «شما دوست دارید عشق رمانتیک مبنای ازدواجتان باشد یا نه؟»
90 درصد آنها جواب مثبت دادهاند. یعنی گفتهاند «دوست داریم این احساسات را تجربه کنیم.» اما بعد از چند سال، از همین افراد، بعد از ازدواجشان پرسیدهاند «آیا آن رمانتیسیسم اولیه در ازدواجتان وجود داشته یا نه؟» 33 درصد مردان و 75 درصد زنان گفتهاند در نهایت با فردی ازدواج کردهاند که عاشقش نیستند و رابطهی رمانتیکی هم با او ندارند؛ یعنی حتی خود افراد هم قبول دارند که «عشق» نه شرط کافی برای ازدواج است و نه حتی شرط لازم.
برخی از پژوهشگرها روی این موضوع متمرکز شدهاند که «آیا عشق آتشین صرف نظر از عشق نافرجام، یک بیماری پاتولوژیک است یا نه؟» و جالب است بدانید روانشناسان بیشترین شباهت را بین عشق و یک بیماری خاص روانی به نام وسواس اجباری مشاهده کردهاند.
عشق نه فقط در ظاهر و علایم بالینی شبیه این بیماری است، که از نظر آزمایشگاهی هم به آن شباهت دارد. در بیماری وسواس اجباری، یک ناقل خاص در سلولهای پلاکت خون بیمار افزایش پیدا میکند. پژوهشگری به نام مارازیتی، افراد عاشق را به این طریق آزمایش کرده و به این نتیجه رسیده که آنها هم درست همین حالت را دارند.
با تمام این حرفها، امروز دانشمندان به این نقطه رسیدهاند که «اگر عشق و احساسات قابل اتکا نیستند پس چه چیز قابل اتکا است؟» یعنی چه چیزهایی باید وجود داشته باشد تا عشق افراد پایدار بماند. ابتدا نظریهای شکل گرفت که اگر برخی شباهتهای اولیه بین افراد وجود داشته باشد صممیت و رفاقت بیشتری بین آنان به وجود میآید که میتواند ازدواج موفق را تضمین کند.
پژوهشهای زیادی نشان دادهاند که هوش عاطفی یکی از مهمترین عوامل موفقیت ازدواج است. هوش عاطفی نوعی از هوش است که به ما کمک میکند به احساساتمان آگاه باشیم. بتوانیم عواطفمان را خوب بیان کنیم. آنها را خوب کنترل و هدایت کنیم.
هوش عاطفی به ما کمک می کند که وقتی دچار تعارض در احساساتمان میشویم فرو نریزیم و بتوانیم به عنوان مسالهای معمولی حلش کنیم .این نوع هوش، یک چیز ذاتی نیست و در شرایط محیطی شکل میگیرد و در میان تمام عوامل موثر در موفقیت در ازدواج، کلیدیترین نقش را دارد؛
چه قدرعاشق هستید؟
عشق هم بالاخره اتفاقی است که به قول شاعر، خواه ناخواه رخ میدهد. برای خیلی از روانشناسها مطالعه این پدیده جالب است. بعضیها مانند استرنبرگ حتی نظریهای علمی درباره عشق دارند.
عبارات زیر را بخوانید. معشوقتان را تصور کنید و نام معشوقتان را به جای کلمه او بگذارید. حالا اگر با هر عبارت به طورکامل موافق بودید، عدد 7، اگر نسبتا موافق بودید، عدد 6 ، اگر کمی موافق بودید عدد 5، اگر عبارت را هم درست میدانستید و هم غلط (یعنی در مورد نظرتان مطمئن نبودید)، عدد 4، اگر با آن کمی مخالف بودید، عدد 3، اگر نسبتا مخالف بودید، عدد 2 و اگر بهطور کامل مخالف بودید عدد 1 را جلو عبارت بنویسید.
1) برای رسیدن به او خیلی عجله دارم. ?
2) او را خیلی جذاب میدانم. ?
3) او نسبت به بیشتر مردم، عیبهای کمتری دارد. ?
4) برای او هر کاری که لازم باشد، انجام میدهم. ?
5) به نظر من، او خیلی دلربا است. ?
6) دوست دارم احساساتم را با او در میان بگذارم. ?
7) وقتی با هم کاری را انجام میدهیم، کار برایم خیلی خوشایند است. ?
دوست دارم که او حتما مال من باشد. ?
9) اگر اتفاقی برای او بیفتد؛ خیلی ناراحت میشوم. ?
10) خیلی وقتها به او فکر میکنم. ?
11) خیلی مهم است که او به من علاقه داشته باشد. ?
12) وقتی با او هستم، کاملا خوشحالم. ?
13) برایم دشوار است که برای مدتی طولانی از او دور باشم. ?
14) خیلی به او علاقه دارم. ?
حالا عددهایی را که جلوی هر عبارت گذاشتهاید، با هم جمع بزنید.
• شمایی که بالای 89 نمره آوردهاید، وضعتان خراب است. شما بدجوری عاشق شدهاید و اگر صادقانه به پرسشها پاسخ دادهاید، در عشقتان هیچ شکی نمیتوان کرد.
• اگر نمرهتان حول و حوش 78 تا 88 میچرخد، شما هم به احتمال خیلی زیاد عاشق هستید و چیزی نمانده است که در بالای قله عشق بایستید.
• اما اگر نمرهتان بین 68 تا 77 باشد، احتمال کمتری وجود دارد که عاشق باشید. اما شما هم به هر حال عاشقاید.
• کسانی که از 68 پایینتر آوردهاند، بهتر است که خودشان را گول نزنند. به احتمال زیاد چندان عاشق نیستند.
• کسانی که از 58 پایینترند، به هیچوجه عاشق نیستند. این گروه بهتر است پیشه دیگری برای خودشان دست و پا کنند و یا اسم احساسات رقیقشان را نگذارند عشق!