مهر: فیلمی که از آوردن نامش خجالت بکشیم بازی نمیکنیم!
بازیگران نمایش “ابرهای پشت حنجره” با اشاره به همکاری با رضا گوران در این نمایش تاکید کردند حضور در سینما به هر قیمت برایشان مهم نیست و ترجیح میدهند در تئاتر تجربههایی ویژه داشته باشند.
بهنوش طباطبایی و مهدی پاکدل این روزها در نمایش “ابرهای پشت حنجره” در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه میروند، طباطبایی در دومین حضورش در تئاتر در نقشی دشوار حضوری قابل قبول دارد و پاکدل مانند همیشه یکی از امتیازهای نمایش است. در این گفتگو این زوج جوان از تجربه همکاری با رضا گوران و بازی در این نمایش صحبت کردهاند.
هر دوی شما پیش از “ابرهای پشت حنجره” با رضا گوران همکاری کرده بودید، از چه زمانی در جریان نمایش تازه او قرار گرفتید و اولین مواجههتان با متن چطور بود؟
مهدی پاکدل: من داستانش را میگویم. اول بهنوش انتخاب شد و قرار نبود من در این نمایش حضور داشته باشم. من آن زمان مشغول بازی در “حضرت والا” و “نوشتن در تاریکی” بودم و وقتم اجازه نمیداد در این نمایش بازی کنم. وحید رهبانی نقش پدرو را بازی میکرد، اما سفری برایش پیش آمد.
و آقای گوران دوباره آمد سراغ شما؟
او به من گفت در این شرایط میتوانی کمک کنی و در این نمایش باشی، زمان کم بود و باید بازیگری انتخاب میشد که با روش کار رضا آشنا باشد. آن زمان دیگر اجرای “حضرت والا” هم تمام میشد و من میتوانستم به گروه اضافه شوم. من از اولین کسانی هستم که متنهای نمایشهای رضا را میخوانم، طراحی پوستر هم با من بود و از ابتدا در جریان قصه و حال و هوای نمایش بودم.
اینکه نقش پدرو کوتاه بود برای شما اهمیتی نداشت؟
در تئاتر کوتاهی نقش ملاک نیست، به نظر من که پدرو را بازی میکنم، یکی از جذابترین نقشهایی است که تجربه کردهام.
بهنوش طباطبایی: من اولین تجربه تئاتری که داشتم با آقای گوران بود، همکاری خوبی که در “داستان یک پلکان” داشتیم اتفاق خوبی بود که با “ابرهای پشت حنجره” تکرار شد. دوست داشتم دوباره به تئاتر برگردم. زمانی که من متن را خواندم با آن ارتباط برقرار کردم و دوستش داشتم.
اما ماریانا نقش سختی است، آن هم برای بازیگر جوانی که برای دومین بار روی صحنه میرود. این دشواریها نگران تان نمیکرد؟ مخصوصاً که ماریانا نقش محوری نمایش است و حضوری پررنگ روی صحنه دارد.
خیلی نگران بودم، هنوز هم این ترس با من است اما بازتابهای مثبتی که نمایش قبلی داشت کمی دلگرمم کرده بود که راهی را که انتخاب کردهام درست است.
همراهی و راهنماییهای آقای گوران چقدر کمک کننده بود؟
طباطبایی: آقای رضا گوران هم بر متنهای لورکا اشراف کامل دارد. نمایشنامه را هم او نوشته بود و تسلط و آشناییاش با متن به من خیلی کمک کرد. من سلیقه آقای گوران را در انتخاب متن و بازی گرفتن از بازیگران خیلی میپسندم.
قبل از اینکه آقای پاکدل به گروه اضافه شود، با وحید رهبانی همبازی بودید. با آقای پاکدل زود هماهنگ شدید؟
یک ماه با آقای رهبانی تمرین کردیم و بعد مهدی به گروه اضافه شد. او مشغول بازی در دو نمایش بود، به سختی به ما میرسید (میخندد).
بازیگر مقابل برایتان مهم است؟
طباطبایی: خیلی زیاد.
و اینکه آقای پاکدل نقش پدرو را بازی میکند فکر میکنم به درآمدن حس و حال عاطفی نقش هم کمک کرده.
طباطبایی: قطعاً حضور او بیتاثیر نیست.
- پاکدل: در این نمایش و در لحظههایی که مقابل بهنوش بازی میکنم هیچ ناخالصی وجود ندارد، عشق و احساسی که بین ما وجود دارد به حس و حال صحنه در بخشهای عاطفی کمک میکند.
حساسیت خاصی برای همکاری با هم دارید؟
طباطبایی: تا به حال این همکاریها پیش آمده، در “آزادراه” من قرارداد بستم و برایم مهم بود نقش مقابلم را چه کسی بازی میکند بعد از مدتی با من تماس گرفتند و گفتند مهدی انتخاب شده است.
پاکدل: ما حساسیت و اصراری برای اینکه با هم بازی کنیم یا نه نداریم، باید ببینیم چه اتفاقی میافتد. با هم مشورت میکنیم، طبیعی هم هست هر کدام تجربههایی داریم و با هم درباره آن صحبت میکنیم اما نظرم را تحمیل نمیکنم هر کدام طرز تفکر، روحیه و شاخصهایی داریم که بدون تاثیرپذیری از هم به آنها وفا داریم.
در کدام حوزه راحتتر کار میکنید؟ تئاتر یا سینما؟
طباطبایی: مهدی تئاتر را راحت انتخاب میکند. او به فضای تئاتر آشنا است، به تمرین طولانی عادت دارد، من هنوز با این فضا بیگانهام، برای همین سخت انتخاب میکنم.
بعد از “داستان یک پلکان” قطعاً پیشنهاد تئاتر داشتید؟
طباطبایی: بله، چهار پیشنهاد داشتم.
تصمیم گرفته بودید تئاتر را ادامه بدهید؟
طباطبایی: بله، تصمیم گرفته و برای ادامه راه جدی بودم. به دلیل واکنشهای مثبتی که بازیام در “داستان یک پلکان” داشت ذوق داشتم که تجربه بعدی را با چه کارگردانی داشته باشم.
بازی در تئاتر بازیگر را پخته تر و حساستر میکند و به نظرم شما هم از “داستان یک پلکان” به بعد گزیدهکارتر شدهاید، گویا می خواهید در تئاتر حضور پررنگتری داشته باشید.
من فکر نمیکنم باید در تئاتر پرکارتر شوم، وسواسم بیشتر شده و سعی میکنم در انتخابهایم دقت بیشتری داشته باشم.
آقای پاکدل شما همزمان میتوانید در سینما، تلویزیون و تئاتر حضور داشته باشید، کاملاً حرفهای با بازیگری برخورد میکنید و مسلط هستید.
پاکدل: حفظ راکورد برای بازیگری در چنین شرایطی سخت است، من دوست ندارم همزمان در سینما، تئاتر و تلویزیون کار کنم، این شکل کار کردن انرژی وحشتناکی از بازیگر میگیرد، اما گاهی ناگزیرم و ناخواسته این اتفاق میافتد، اتفاقی که پارسال برایم افتاد ناخواسته بود. “نوشتن در تاریکی” قرار بود شهریور ماه اجرا شود.
بازیام در “ستایش” تمام شده بود و کار دیگری نداشتم. تمرینهای “حضرت والا” هم قرار بود بعد از اجرای “نوشتن در تاریکی” شروع شود. من رفتم سر تمرین “نوشتن در تاریکی” و برای بازی در یک فیلم هم قرارداد بستم. اما اجرای “نوشتن در تاریکی” به دلیل بازبینیهای مختلف به تعویق افتاد تا زمانی که من مجبور بودم صبحها بروم سر فیلمبرداری و شبها روی صحنه باشم. تمرینهای “حضرت والا” هم شروع شد و برادرم حسین مجبور بود به خاطر من از ساعت ?? شب تمرین ها را شروع کند.
با توجه به تفاوت نقشهایی که در “حضرت والا” و “نوشتن در تاریکی” بازی میکردید چطور راکورد و تمرکزتان را حفظ میکردید؟
طباطبایی: مهدی با تئاتر عجین شده. او آنقدر در تئاتر کار کرده که انعطاف بازیگریاش بالا رفته، خیر بازیگری مهدی نرم شده. پرکاری این امتیازها را دارد.
پاکدل: صبحها یک طلبه جوان بودم، بعدازظهرها یک روزنامهنگار و شبها یک جوان عاشق پیشه قجری.
طباطبایی: راههای رسیدن به نقش برای بازیگر یکی است، آنچه مهم است تفاوت مدیومها و اجرای نقش در سینما، تئاتر یا تلویزیون است.
پاکدل: البته آن موقع فشار زیادی روی من بود، خیلی عصبی بودم. نقشی که در “نوشتن در تاریکی” بازی میکردم تاثیر زیادی روی من داشتم. پیشتر از این چنین حالی را تجربه نکرده بودم. در آن نمایش آن قدر درگیر نقش و فضا شده بودم که داشتن به نیما آرامی تبدیل میشدم.
نقش و فضای “نوشتن در تاریکی” چیزی نبود که دور از ما باشد. برای من در تئاتر ادای دین کردن به دغدغههایی است که دارم، در سینما و تلویزیون کمتر میشود این کار را انجام داد. در فضای فعلی سینما نقشی که دوست داشته باشی و مطابق دغدغههایت نوشته شده باشد کمتر نوشته میشود. داستان تلویزیون هم که اصلاً متفاوت است، اما من در تئاتر این موقعیت را دارم که براساس معیارهایم انتخاب کنم. در تئاتر از سر دلخوشی کاری را قبول نکردهام، در “اهل قبور”، “خشکسالی و دروغ” و … همه اینها ربطی به من و شما داشته است.
نمود بیرونی داشته.
- بله، دقیقاً . در تئاتر این موقعیت را دارم، اما در سینما هنوز این وضعیت را ندارم که انتخاب کنم.
در این سالها در سینما کمتر حضور داشتید. چرا؟
پاکدل: ترجیح میدهم در هر فیلمی بازی نکنم، دوست ندارم در فیلمی بازی کنم که خجالت بکشم اسمش را به کسی بگویم. پیشنهادهای زیادی داشتهام اما ترغیبم نکردهاند.
طباطبایی: من تجربهاش را داشتهام، در فیلمی بازی کردام اما بعد واقعاً ناامید شدهام، نمیخواهم صرفاً به این دلیل که در سینما کار کنم به هر پیشنهادی پاسخ مثبت بدهم.
فکر میکردید نتیجه کار بهتر میشود؟
- بله، آن لحظه احساس میکردم درستترین انتخاب را دارم، اما در نهایت نتیجه خوبی به دستم نیامده، اما این طبیعی است شما باید کار کنید، تجربه به دست بیاورید.
پاکدل: هر کاری یک تجربه است و جالب است حتی خواندن یک تیزر چند دقیقهای.
رضا گوران کارگردان “ابرهای پشت حنجره”
شما تنها به بازیگری محدود نیستند، عکاسی، طراحی پوستر و تجربههایی از این دست هم دارید.
پاکدل: این بر میگردد به رشته تحصیلیام و علاقهای که به هنرهای تجسمی دارم. من سالهاست عکاسی میکنم فتوبلاگ دارم و عکسهایم را در آن میگذاریم. عکاسی به من کمک میکند تا بهتر و درست به اطرافم گاه کنم. بعد از ماجرای “نوشتن در تاریکی” عکاسی برای من جدیتر شد.
خانم طباطبایی شما فیلم کوتاه هم ساختهاید. به تجربه کردن فیلمسازی علاقمند بودید یا به طور حرفهای به کارگردانی فکر میکنید؟
طباطبایی: دوست داشتم فیلمسازی را تجربه کنم. میدانم که کارگردانی خیلی دشوار است و نیاز به جهان بینی دارد. یک فیلم کوتاه برای جشنواره کوثر ساختم که پیشنهاد آنها بود. یک فیلم دیگر هم به عنوان پایان نامه دانشجویی ساختم که مهدی آن را خیلی دوست دارد و میگوید اگر در جشنوارهای روی پرده برود حتماً دیده میشود.
پاکدل: یک فیلم جمع و جور در ستایش سینما با بازی امیر آقایی. من این فیلم را تدوین کردم و خیلی دوستش دارم.
اشاره کردید به دغدغههای اجتماعیتان. این باعث نشده به این فکر بیافتید که خودتان متنی را بنویسید و کارگردانی کنید؟
پاکدل: کارگردانی تئاتر خیلی سخت است. جهان بینی و تمرکز میخواهد. گاهی به سرم میزند متنی را انتخاب کنم حتی به رضا گوران که دوستم است بگویم متنی را بنویسد تا کارگردانی کنم. اما وقتی که به کارگردانهای مختلف کار میکنم میبینم چقدر مطالعه دارند، چقدر دقیق هستند و زحمت میکشند. من هنوز طاقت این همه زحمت را ندارم. شاید روزی به سمت کارگردانی بروم اما فعلاً ترجیح میدهم کار راحتتر که بازیگری است انجام بدهم.
نقش ماریانا فشار روحی زیادی بر شما تحمیل میکند، در تمام مدت نمایش روی صحنه هستید و نقش هم دشوار است. این تجربه چه حس و حالی دارد.
طباطبایی: این فشار از اولین لحظه نمایش روی من هست تا آخرین دیالوگ که میگویم. هر شب وقتی دیالوگ: “مردن درد داره” را می گویم نفس راحتی میکشم که توانستهام این فشار را یک اجرای دیگر تحمل کنم. نگهداشتن این حس از اول تا پایان نمایش تمرکز بالایی میخواهد.
در اجرایی که ما دیدیم همه بازیگرها خوب بودند، همه اجراها را این طور خوب پشت سر گذاشتید؟
طباطبایی: من خوشبختانه تا به حال تپق نزدهام.
پاکدل: بهنوش متمرکز است و تا حالا دیالوگی را فراموش نکرده، من خیلی تپق زدهام (میخندد). شهرام و کاوه هم بعضی موارد دیالوگشان را از یاد بردهاند. نقش ندا مقصودی واقعاً سخت است، مدام باید در صحنه حرکت کند، از پلهها بالا برود و این کارش را خیلی سخت میکند.
نمایش “ابرهای پشت حنجره” واکنشهای مثبتی به دنبال داشته، نقد و نظر خاصی درباره کارتان در این نمایش خواندهاید؟
پاکدل: من هر شب در اینترنت مباحث را دنبال میکند و میبینم درباره کارهایم چه نکاتی نوشته شده است. خوشحالم که مردم با این نمایش ارتباط برقرار کردهاند، بیشتر نقدهایی که خواندهام، مثبت بوده است. متاسفانه در تئاتر منتقد راهگشا کمتر داریم. با این که تئاتر به اندیشه پیوستگی بیشتری دارد اما نقد جدی در این حوزه کمتر نوشته میشود. من ?? سال است که در تئاتر حضور دارم، اما نقد جدی درباره کارم در این سالها نخواندهام. منظورم این نیست که نقد مثبت درباره کارم نوشته شود، نقد جدی میتواند برای بازیگر راهگشا باشد.
جایگاه این نمایش در کارنامه شما کجا است؟
طباطبایی: این تجربه برای من مایه افتخار است.
پاکدل: در تداوم همکاریهای مشترکی که با رضا گوران داشتهایم نمایش “ابرهای پشت حنجره” را قرار میدهم، یکی از بهترین نمایشهای رضا و کاملترین اقتباس او است و نقطه پایانی تریلوژی است که با “یرما” و “داستان یک پلکان” شروع شد و به “ابرهای پشت حنجره” رسید. اقتباس گوران، مهندسی دارد و من این ویژگی را دوست دارم. رضا به درستی شرایط اخلاقی آن دوره که لورکا متن را نوشته به دنیای امروز پیوند داده است.