تاوان عشق
چند هفته ای از عشق دختر و پسر نگذشته بود که پسر تصادف بدی کرد. خرج عمل بسیار زیاد بود و در صورت عمل نشدن پسر می مرد. دختر به هر دری زد که پول عمل را بدست بیاورد ولی تمام درهای بسته بود بجز یک در...
دختر برای دو شبانه روز ناپدید شد، در روز سوم با مقدار زیادی پول برگشت_ چهراش رنگ پریده بود.
عمل با موفقیت انجام شد. یک ماه گذشت و پسر کاملاً سالم شد.
مراسم خواستگاری انجام شد، تنها مشکل جواب آزمایش بود که در صورت مثبت بودن آنها می توانستند ازدواج کنند.
پسر به دنبال جواب آزمایش رفته بود ودختر مشغول خواندن دعا بود: خدایا جواب آزمایش مثبت باشه و ما بتونیم ازدواج کنیم.
صدای زنگ در آمد. دختر شتابان به طرف در رفت، پسر بود باچهره ای عصبانی .
دختر معصومانه پرسید: چی شده جواب منفیه؟
- نه مثبته مثبته و خون ما به هم می خوره ولی آزمایش چیز دیگری را هم نشان داد.
بعد برگه ی آزمایش را محکم به صورت دختر کوبید.
- تو ایدز داری.
پسر این را گفت و رفت. اشک در چشمهای دخترک جمع شد. خواست فریاد بزند و همه چیز را بگوید ولی بعد منصرف شد و به پسر نگفت که برای تهیه ی خرج عمل او خودفروشی کرده .