هر آدمی، اگر در واقعیت زندگی کند، انتظار آنرا ندارد که همواره شاد و سرحال باشند. بدیهی است که هر آدمی در طول زندگی، غم و دلتنگی و اندوه را کم و یا زیاد تجربه کرده و همواره نیز تجربه خواهد کرد. مشکلات زندگی و پیشامدهای ناخواسته تمامی ندارند. غم و اندوه عکسالعملی طبیعی هستند که بدنبال یک پیشآمد غمانگیز خود به خود شکل میگیرند، مانند زمانی که فردی یکی از نزدیکان خود را از دست میدهد، یا زمانی که دارایی و شغل خود را از دست میدهد و یا در جریان تغییراتی قرار میگیرد و سلامتیاش بهخطر میافتد. بدنبال چنین پیشآمدهایی میتوان در رفتار و احساسات فرد بعضی از علائم ( و یا نشانگاههای) اختلال افسردگی را دید. در صدر تمام این نشانگاهها «خلق غمگین» قرار دارد، ولی هنوز نمیتوان به بر این حالت اختلال افسردگی و یا افسردگی بالینی نام نهاد. معمولا این نوع عکسالعملها هر چقدر هم شدید باشند با از بین رفتن دلایل آنها رفتهرفته برطرف میشوند و رفتار و احساسات فرد دوباره به حالات عادی خود بر میگردند. پس هر نوع غم و اندوه و دلمردهگی مساوی اختلال افسردگی نیست. افسردگی بعنوان یک اختلال روانی شامل مجموعهای از نشانگاههایی است که وقتی تعدادی از آنها بههمراه هم و بیشاز چند هفته ادامه داشته باشند نشاندهنده اختلال افسردگی هستند و نیاز به کمک تخصصی دارند.
افرادی در معرض خطر ابتلا به اختلال افسردگی قرار دارند که از یک طرف با تنشهای (استرسهای) کشداری روبرو هستند (مثلا بخاطر اختلافات شدید و پایانناپذیر خانوادگی) و یا در معرض تنشهای شدید و آنی قرار میگیرند (مثل از دست دادن یکی از عزیزان) و از طرف دیگر برای روبرو شدن با آن فشارها نظام باورهای آنها یا کلا از واقعیت بدور است و یا واقعیت را بشکل یک بعدی، عمومی، غیر واضح و سراسر منفی و تغییرناپذیر تلقی میکنند.
شکل 1): رابطه افسردگی با پیشآمدها و فشارهای زندگی
نشانگاهها و یا علائم افسردگی
فردی که دچار اختلال افسردگی میشود، بیشتر اوقات احساس غمگینی میکند و اغلب به گریه میافتد. در روابط و کارهای مختلف احساس گناه عذابش میدهد و معتقد است که در حق دیگران و یا در حق خودش کوتاهی کرده و یا میکند. فرد افسرده بیش از حد معمول تحریک پذیر میشود و احساس اضطراب و تنش درونی میکند. دچار مشکلاتی در رابطه با میزان و کیفیت خواب و خوراک و تمرکز هواس میشود. توان وانرژیاش کاهش مییابد و احساس خستگی مفرط میکند. از انجام کارهای روزمره اصلا لذت نمیبرد و بسختی میتواند تصمیمی را که میگیرد عملی کند. افکاری چون بیزاری از زندگی و ناامیدی نسبت به آینده دارد و آرزوی مرگ و گاه افکار خودکشی دارد (تقریبا 15% از افراد افسرده با اقدام به خودکشی جان خود را از دست میدهند). تغییرات شدید خلق و خوی که هفتهها ادامه مییابد و باعث پرخاشگری و تحریکپذیری و یا سر در لاک خود فرو بردن میشوند به همراه این احساس که گویا همه با رفتار و نگاهشان وی را میآزارند در برخی از افراد افسرده بشدت نمایان است.
علائم و یا نشانگاههای اختلال افسردگی به چند گروه تقسیم میشوند (شکل 2): جسمی، رفتاری، احساسی و افکاری. از جایی که علائم هر گروه وابستگی شدیدی به علائم گروههای دیگر دارند پایدار ماندن افسردگی وابسته به شکل ارتباطی است که هر کدام این علائم در طی زمان زیادی با یکدیگر برقرار کردهاند. به این معنا اولین اصل برای تشخیص اختلال افسردگی وجود تعداد مشخصی از این علائم در هر گروه و در طی زمانی بیشاز چند هفته است.
نکتهای که در بالای سر نشانگاههای افسردگی (شکل 2) بشدت توجه را جلب میکند، قوی بودن باورهایی است که مانند چتر سایه خود را بر تمام این سیستم انداختهاست. درحالی که فرد افسرده از حالات خود در رنج است و آرزوی تغییر این حالات را دارد ولی با توان زیادی نیز اعتقاد به این دارد که افسردگی «از کنترل وی خارج است» و «تغییرپذیر نیست». از اینرو معتقد است که تغییر این علائم در اختیار و توان وی نیست، ابتدا باید چیزهای دیگر تغییر کنند تا وی دیگر افسرده نباشند. هر چه این باورها در وی قوی تر میشوند به پابرجا ماندن افسردگی کمک میکنند.