معجزه واتیسکا بهترین نمونه برای تسلط دایمی یکروح بر انسان دیگر است که جهت معالجه افرادی که دچار اختلالات روانی ناشی از تماس با ارواح شریر شده اند استفاده میشود و بوسیله عده ای از هیئت های پزشکی وروحی تایید شد.دختر جوانی به نام ماری روف در ناحیه واتیسکا به دنبال نوعی جنون مرد پس از گذشتن سیزده سال از مرگ وی دختر دیگری در همان ناحیه مبتلا به جنون شد البته این دختر از خانواده ماری روف نبود و نام او لورانس وینوم بود. دکتر ستونز تشخیص داد که این حالت در اثر تماس یک روح شریر با دختر بوجود امده است. برای همین دختر را هیپنوتیزم کرد و لی دختر در حالت خواب مغناطیسی خود را سالم می دانست . دکتر ستونز پیشنهاد کرد که در ان حالت از یک روح پاکیزه یاری طلب کند تا ان روح بر بدن دختر مسلط شود و روح شریر را براند . دختر پاسخ داد اینجا روحهای زیادی هستند که این تقاضای مرا قبول می کنند و یکی از این ارواح دختریست که نامش ماریا روف است. پدر ماریا در ان جلسه حاضر بودو از روح دخترش خواست که به لورانسی مسلط شود و روح ماری این کار را کرد وبه مدت شش هفته به جسد لورانسی مسلط شد . همه رفتارهای او کاملا شبیه کارهای ماری روف در زمان حیاتش بود. لورانسی دیگر افراد فامیل خودش را نمیشناخت و به خانه ماری رفت و هر چه که در خانه انها بود کاملا شناسایی کرد و خصوصیات خاصی هم در او بوجود امد دارای موهبت روشن بینی و خبر دادن از اینده شد و این بخاطر تسلط روح ماری بودبرون فکنی میکرد و وقتی به هوش می امد گردشهای خود را در جهانهای کوکبی و جهان ارواح توصیف می کرد ولی مدتی بعد این تسلط از بین رفت ولی لورانسی سلامت خود را باز یافته بود و چنین استنباط میشد که او باز تحت حمایت روح ماریست و این موضوع هنگامی بیشتر روشن میشد که لورانسی به بیهوشی می رفت. دکتر ریتشاد هودجسون برحسب در خواست جمعیت روحی امریکا درین مورد تحقیق کرد و در نهایت اعلام کرد که هیچ شکی در وقایع رخ داده وجود ندارد و تفسیر ان از لحاظ علم روحی این است که مبدل شدن لورانسی به ماری به مدت چندین سال شبیه تسلط ارواح به بدن مدیوم ها در حال بیهوشی می باشد منتها مدت تسلط در این مسئله طولانی بوده است و شاید هم به نوعی موضوع شخصیت ثانوی در فرد باشد