زمانی و مکانی هست که در آن روح انسان به دنبال مسیری می گردد که به جایگاه گم شده ی اصلی خود بازگردد و راهی را بیابد که در عین نامرئی و نامعلوم بودن، دوباره حسی از عشق و دوستی که اصلی ترین آرزویش بوده است را لمس کند. در چنین زمانی، وقتی روح، در پی تجدید دیدار و خاطرات خوش گذشته است، به دنبال حسی از آرامش و کمال است که باور دارد دست یافتن به آن امکان پذیر است. در این حالت، گامی اساسی بسوی روشنایی روح و جان برداشته شده و روح هرگز همانی که قبلاً بوده است، باقی نمی ماند.
در عین حال، اگر اشتیاق برای نیل به منزلگاه اصلی به تحقق نرسد، و اگر اشتیاق روحانی و غیر مادی در روح هویدا شود و در عوض، با تهی بودن دل و فقدان پاسخ برای پیوستن به یگانگی و تجدید دیدار مواجه شود، این مساله می تواند بسیار تسلی ناپذیر و اندوهناک شود چنان که فرد از آنچه دل او را بدان فراخوانده منصرف می شود و در عوض به ابزاری متوسل می شود تا امیال و خواسته هایش را برای رسیدن به آرامش و آسودگی خاطر برآورده سازد که تنها با پیوستن به منبع روشنایی می توانست آن را عملی کند.
اینها همان موقعیتهایی است که از آن می توان با عنوان فرآیندهای معتاد کننده در درون ذهن و روان فرد یاد کرد. چنین موقعیتهایی در نتیجه ی وضعیتی پدیدار می شوند که در آن ادراک آدمی از حد و جایگاه غیر مادی خود جدا افتاده و با وجود پدیدار شدن خلق و خوی صرف انسانی، اشتیاق عمیق روح همچنان در جهت بازگشت به سرچشمه و منبع روشنایی است. این موقعیتها پیش از این زمان طغیان نمی کند چراکه تا پیش از این، روح مجسم به طور کامل درگیر زندگی مادی با تمامی مقتضیات آن شده است. چنین موقعیت هایی از طریق سلطه ی خواهش های نفسانی و حس آرامش جسمانی و حس شیدایی در عرصه ی وسیعی از معرفت های زمینی و لذت های مادی شکل می گیرند و چون اغلب برای فرد ناشناخته است او را بدنبال خود می کشانند.
روح و روان آدمی شروع به درک و دریافت لذت های مادی می کند و وقتی که این سلطه دیگر برای آرزوها و اشتیاق بشر که هر روز بیشتر در دل و لایه های عمیق جان او جوانه می زنند کافی نباشد، اینجاست که فرد روح امید و اشتیاق خود را از دست می دهد برای این که او باور دارد که با حیات جسمانی قادر خواهد بود تا این اشتیاق را جبران کند.
اساساً گرایش به اعتیاد، عملی غیر مادی است. با این حال ممکن است به علت فقر و تنگدستی، نیازمندی، خلاء های عاطفی، عدم بلوغ ذهنی، و یا دیگر بی ثباتی های روانی دامن زده شود.
جانشین سازی آرزو و اشتیاق روح و روان برای آرامش با یک جانشین مادی، در حقیقت همان جستجو و سیر معنوی است که از مقصد واقعی و اصلی خود دور افتاده و رهسپار مقصدی نامعلوم است.
این یک حقیقت است که هر دوی این راه ها، تلاشی واحد برای حل کردن مشکلات روحی و نیز تلاش برای پیروی فرد از اشتیاق و نداشتن صبر و تحمل برای رسیدن و دست یافتن به یک منبع قابل اعتماد و سالم از ادراک اند.
معضل انتظار برای آنچه که فرد اشتیاق آن را دارد اما همچنان ناکام از رسیدن به آنست آنچنان بیهودگی را در قلب و روح و روان فرد، جاری و ساری می کند که نه ذهن و نه هیچ کدام از حواس نمی توانند او را قانع و ارضاء کنند.
درد بیهودگی و درد هدر رفتگی و گم گشتگی
وقتی فرد معتاد به واسطه مصرف مواد، احساسی موقت از رضایتمندی پیدا می کند، انگیزه اصلی او یافتن راه حلی غیر مادی و معنوی است تا وضعیت موجود را بهبود بخشد. در چنین وضعیتی روح درمی یابد که می تواند وعده آرامش و رضایتمندی خود را از طریق مواد مخدر کسب کند.
اما فرد معتاد می داند که حتی در صورت مصرف مواد، درجه درد و ناراحتی او بسیار بیشتر از درجه رضایتمندیش خواهد بود و ناامیدی و احساس بیهودگی در هرحال از فرد فاصله نمی گیرد.
بعضی افراد که برای سیراب نمودن روحشان این راه را انتخاب می کنند به مدت زمان طولانی روح خود را در وهم و اوهام به دنبال خود می کشانند تا آنکه کاملاً به یاس و ناامیدی و بیچارگی می افتند. آنها با دستان خالی و قلبی ناآرام که منبع تمامی مشکلات آنهاست روبرو می شوند.
افرادی که به قضایا واضح تر نگاه می کنند و یا آنهایی که قادر به تحمل درد هستند و شهامت بالاتری داراند، در می یابند که راه اعتیاد، مسیری از وهم و توهم است و اینجاست که به دنبال تغیر رویه خود می گردند و تغییراتی جزیی هم ایجاد می کنند.
اعتیاد، اشتیاقی غیر مادی و درد بی نام و نشانی است که به نظر حل آن به شیوه های دیگر غیرممکن است و فرد معتاد راهی ساده تر از این که به مواد مخدر پناه ببرد، نمی یابد.
فرد معتاد، اعتقادات و باورهای ریشهای خاص خود را دارد که معیوب و ناصحیح است و نتیجتاً زمینه اصلی و اساسی را برای اعتیاد او بوجود میآورد. اعتقادات و باورهای ریشهای و اصلی یک فرد معتاد جایی است که ارکان اعتیاد در آن مستقر شده است. به طور کلی یک فرد معتاد خود را انسان با ارزشی نمیداند. او اعتقاد دارد که اگر دیگران پی به خصوصیات او منجمله اعتیادش ببرند دیگر اهمیتی به او نمیدهند و نیازهایش را برآورده نمیکنند.
یکی از نیازهای اصلی انسان، احساس دوست داشته شدن است. این احساس معنوی، به انسان برای رسیدن به زندگی موفق، امنیت کافی میبخشد. فرد معتاد از این موهبت معنوی محروم است. احساس بی ارزشی معتاد، آنقدر شدید است که اجازه نمیدهد دوست داشته شدن را حس کند و اگر هم بکند، شخصیت افراطی او، به او میگوید که کافی نیست.
احساس تنهایی و جدایی در فرد معتاد شدید و کشنده است. این احساس را به کمک «سیستم دفاعی انکار» میتوان سرکوب کرد، اما لازم است درد آن به وسیلهای تخفیف داده شود. برخی از مردم با بیتوجهی به احساسات و مسایل خود و توجه کردن به مسائل دیگران، این درد را تخفیف میدهند. آنها با وسایلی نظیر غیبت کردن، تحقیر کردن و عیب جویی از دیگران، خود را تسکین میدهند، اما کسانی که دارای شخصیت افراطی هستند بنا بر شخصیت خود، به مسکنهای قویتری نیاز دارند که یکی از راههای تسکین، لذت جویی است. لذتجویی، گاه از طریق مواد مخدر، روابط جنسی، قمار، پرخوری و گاه از طرق دیگر حاصل میشود.
عوامل فوق که همگی باعث تغییر حالت احساس و فکر میشوند شخص را از حالتی که او از آن بیزار است بیرون میآورند. یکی از اولین چیزهایی که فرد افراطی (مستعد اعتیاد) شخصاً تجربه می کند و به نظر من از همان نقطه، اعتیاد را آگاهانه دنبال میکند آن است که کشف میکند «اگر یکی خوبست، دوتا باید بهتر باشد».
این همان نقطهای است که اعتیاد جای خود را محکم می کند و معتاد اراده و حس معنوی خود را بی آنکه بداند در اختیار ماده ی مخدر قرار می دهد.
او در این مرحله باور میکند که ماده ی مخدر دلخواهش (یا هرچیز و کس دیگری که بدان معتاد شده است) مهمترین و بالاترین و شاید تنها نیاز اوست.
این امر، به صورت اعتقادی، ریشهای و اصلی در میآید و معتاد حتی در زمانی که بیماری اش مزمن شده و مشکلات جسمی، روانی، اقتصادی،خانوادگی، اجتماعی و قانونی او را تهدید میکند، همچنان به اعتقاد خود وفادار باقی میماند.
این در حالی است که برای فرد معتاد امکان پذیر است تا با تاسی از ذات واقعی خود در جهت یک اقدام معنوی برای پاسخگویی به نیازهای خود که مطابق باورش از دیگر شیوه ها قابل برطرف شدن نیست، گام بردارد. با وجود اشتیاق به روشنایی و حس هوشیاری خودآگاه، امید می رود که علیرغم مشکلات گسترده و فزاینده ی ملت های توسعه یافته و توسعه نیافته، افراد معتاد شانس این را داشته باشند تا با دنباله روی مسیر اصلی معنویت و نه مسیرهای فرعی آن، راه اصلی زندگی اشان را بیابند.
چنین فرصت جدیدی، از ظرفیت فوق العاده جسم و روان انسان ناشی می شود تا بتواند به عمق و فراخنای معنوی وجود خود که تا قبل از این نامکشوف بوده است، دست یابد. با انتخاب راه معنویت اصیل، مشکل اعتیاد از میان خواهد رفت و مرحله ی جدیدی برای نمایش مسیر درست به روح و روان آدمی که همانا مرحله بازگشت به خانه ی حقیقی معنویت است، شکل خواهد گرفت.